روزشمار عملیات های دفاع مقدس

نوار زمان هشت سال جنگ تحمیلی

کد خبر : 53995
تاریخ خبر : 1401/12/21-14:09
تاریخ به روز رسانی : 1401/12/21-14:10
تعداد بازدید : 198
نسخه قابل چاپ

بارش آتش از زمین و زمان

محسن پاکیاری گفت: از زمین و زمان آتش می بارید. راننده های تانک های عراقی آن قدر عجله داشتند که از تانک هایی که روی کمرشکن حمل می شدند تا وارد منطقه عملیاتی شوند، به سمت ما شلیک می کردند. منتظر نماندند تانک ها را پیاده کنند تا بعد شلیک کنند.

بارش آتش از زمین و زمان
عملیات بدر در تاریخ ۲۰ اسفند ۱۳۶۳ با هدف قطع جاده بصره-العماره و تهدید بصره از شمال، با فرماندهی مشترک سپاه و ارتش در منطقه هورالعظیم اجرا شد.

این عملیات به دلیل اتکا به عقبه آبی، نداشتن جاده های مواصلاتی، بروز مشکلات ترابری و پشتیبانی و بی بهره بودن از آتش توپخانه، پس از شش روز نبرد و مقاومت در برابر پاتک های دشمن، بدون کسب دستاوردی به پایان رسید و نیروها به تثبیت مواضع جدید در هورالعظیم بسنده کردند.



روایت سردار محسن پاکیاری

سردار محسن پاکیاری، معاون عملیات لشکر ۱۹ فجر شیراز در کتاب تاریخ شفاهی خود به بیان خاطرات خود از این عملیات پرداخته که به مناسبت سالروز این عملیات منتشر می شود:

عملیات بدر در ۲۰ اسفند ۱۳۶۳ شروع شد. منطقه عملیات، همان منطقه عملیات خیبر بود. در حدفاصل عملیات خیبر تا بدر، با کمک نیروهای جهاد، علاوه بر پل خیبری، دو تا جاده خاکی هم به جزیره زدیم. کمپرسی ها خاک و شن و ماسه آوردند و دو جاده به نام های شهید همت و سیدالشهدا (ع) ایجاد کردند.

رزمندگان در همان مرحله اول عملیات (بدر) به دجله رسیدند. روز دوم عملیات، من، آقای (علی) فدوی، (حسین) سلامی و آستانه راه افتادیم برویم پشت دجله تا اوضاع را بررسی کنیم. عکس هوایی، یک کانال بسیار بزرگ را در آن منطقه نشان داده بود. باید برای عبور از این کانال برنامه می ریختیم.

با یک جیپ، خودمان را به آنجا رساندیم. کانالی وجود نداشت. یک خاکریز بزرگ بود که بچه ها می توانستند برای سنگر گرفتن از آن استفاده کنند. متوجه شدیم که موقع گرفتن عکس، زاویه خورشید طوری بوده که برای خاکریز سایه درست کرده و در عکس، خاکریز و سایه آن باهم به شکل یک کانال بزرگ نشان داده شده. به هرحال، نیروهای ما پشت آن خاکریز مستقر شدند.

در همین عملیات، انگشت دست احمد کاظمی ترکش خورد و سرانگشتش پرید. برای اینکه دستش ضدعفونی شود، آن را توی آب نمک گذاشته بود. چون می خواست عملیات را خودش فرماندهی کند، برای پانسمان به عقب نمی رفت. سوزش زخم نمک خورده را هم به روی خودش نمی آورد. همه شوخی می کردند که احمد دستش را توی آب نمک خیسانده.

بچه های تیپ احمد بن موسی (ع) شیراز خودشان را به رودخانه رسانده بودند. ما رفتیم تا خطوط خودمان و مواضع نیروها و موقعیت دشمن را بررسی کنیم.

از زمین و زمان آتش می بارید. راننده های تانک های عراقی آن قدر عجله داشتند که از تانک هایی که روی کمرشکن حمل می شدند تا وارد منطقه عملیاتی شوند، به سمت ما شلیک می کردند. منتظر نماندند تانک ها را پیاده کنند تا بعد شلیک کنند.

ما رفتیم کنار دجله و در سنگری مستقر شدیم. آن قدر آتش سنگین بود که چند بار گونی های سنگر روی سرمان ریخت. هر بار، گونی ها را برمی داشتیم و سنگر را مرتب می کردیم.

انگار آتش در همان نقطه متمرکزشده بود؛ طوری که ما حتی بیست دقیقه نتوانستیم از سنگر بیرون بیاییم. زیر آن آتش، یک نفر از امدادگران را دیدم که تختی نزدیک سنگر گذاشته و در کمال خونسردی و با نهایت فداکاری، سرگرم پانسمان مجروحان بود. سرش را بالا نمی آورد و فقط به فکر رسیدگی به مجروحان بود.

آتش که قدری سبک تر شد، رفتیم با آب دجله وضویی بگیریم. دیدم یک نفر که اورکت تنش است و کلاهش را هم روی سرش کشیده، به این طرف و آن طرف می دود و نیروها را سازمان دهی می کند.

نشناختیمش. یکی از همراهان گفت مهدی باکری است. یکی دو ساعت بعد، خبر رسید، مهدی باکری شهید شده. باکری مجروح شده بود. او را در قایقی گذاشته بودند تا به عقب منتقل کنند؛ اما قایق را زدند و غرق شد. تقدیر این بود که پیکر مهدی هم مثل پیکرهای دو برادر شهیدش، علی و حمید، جاویدالاثر بماند.



اتکای بعثی ها به سلاح شیمیایی

در عملیات بدر، در گام اول خوب پیش رفتیم؛ اما متأسفانه الحاق صورت نگرفت. این اتفاق موجب شد که دشمن در مواضع ما رخنه کند. بعثی ها در این عملیات هم مانند عملیات خیبر از سلاح های شیمیایی استفاده کردند.

نیروها خودشان را به پشت دجله رسانده و نزدیک جاده العماره شده بودند؛ اما چون آتش پشتیبانی خودی نتوانست از آنها حمایت کند، مجبور شدند عقب نشینی کنند.

ناهماهنگی هایی هم بین ارتش و سپاه وجود داشت. قرار بود رزمندگان از هوا پشتیبانی شوند که نشدند. آسمان منطقه عملیاتی بدر کاملاً در اختیار دشمن بود.

ارتش بعث وقتی دید ایرانی ها دارند به اتوبان بصره-العماره نزدیک می شوند، بمباران شیمیایی گسترده ای را شروع کرد. ما فقط هواپیماهای دشمن را می دیدیم که می رسند و منطقه را بمباران می کنند. کاری از دستمان برنمی آمد.

درمجموع، در این عملیات باوجود یک هفته مقاومت، به دلیل فشار دشمن عقب نشینی صورت گرفت.

در عملیات خیبر هم اوضاع آن قدر پیچیده بود که اگر آن پیام امام برای حفظ جزایر مجنون نبود، ممکن بود نتوانیم جزایر را نگه داریم. پیام امام نیرویی در رزمندگان ایجاد کرد که توانستند در برابر حجم وسیع آتش دشمن بایستند و جزایر مجنون را حفظ کنند.



منبع:

علی عسگری، زهره، خاطرات شفاهی محسن پاکیاری، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول ۱۴۰۱، صفحات ۱۲۹، ۱۳۰، ۱۳۱

برچسب ها :

نام*
ایمیل*
نظر*


© 1397 کلیه حقوق محفوظ است | طراحی وب سایت
x - »